loading...
welcom
tif بازدید : 6 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (2)

 

چرا توقف ، چرا ؟ پرنده ها به جستجو جانب آبی رفتند . افق عمودی است و حرکت فواره وار و در حدود بینش سیاره های نورانی می چرخند و این در ارتفاع به تکرار می رسد ، چاههای هوایی به نقد های رابطه تبدیل میشوند و روز فرصتی است که در مخیله تنگ یک روزنامه نمی گنجد ، چرا توقف کنم ؟ راه از میان موی رگهای تنگ حیات می گذرد . کیفیت محیط کشتی زندان ماه ، سلول های فاسد را خواهد کشت و در فضای شیمیایی بعد از طلوع ، تنها صداست ، صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد ، چرا توقف کنم ، چه میتواند باشد مرداب ، چه می تواند باشد جای تو روزیه حشرات خاک ، افکار سردخانه را جنازه های بادکرده رقم میزنند . نامرد در سیاهی مردان ، مردیش را پنهان کرده است . چرا باید توقف کنم .

tif بازدید : 3 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

جای من خالیست ، جای من در میز سوم در کنار پنجره خالیست ، جای من در درس نقاشی ، جای من در جمع کوکب ها ، جای من در چشمان دختر خورشید ، جای من در لحظه های ناب ، جای من در نمره بیست ، جای من در زندگی خالیست .

میشود برگشت ، اشتیاق چشمهایم را تماشا کن ، میشود در سردی سر شاخه های باق ، جشن رویش را بر افروزیم . دوستی را میشود پرسید ، چشمها را میشود آموخت ، مهربانی کودکی تنهاست ، مهربانی را بیاموزید ، مهربانی را بیاموزید .

سمت مرا از آب بپرسید ، دریا همیشه منتظر عاشقانه هاست .

tif بازدید : 5 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد

همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد

 

مرد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد

مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد

 

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ

پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ

 

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد

شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد

 

روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد

اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد

 

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت

آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت

tif بازدید : 5 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

امروز بعد از چند سال هوس سینما کردم ، تخمه آفتابگردون و آبمیوه ، علاقه خنده دارم به ردیف جلو ، بازی بچگانه با آن صندلی چرمی تاشو. دم گیشه فقط یه جمله گفتم ، یه دونه برای اولین سانس . فیلم اونقدر مهم نبود که سینما . چند دقیقه منتظر موندم که اعلان کردن بفرمایید ، بفرمایید تو .

نور و پرده و صندلی همون بود و من سرمست از زنده شدن خاطره هام : ما هفت تفر بودیم ، هر کدوم هم یه گوشه می نشستیم ، فقط من عادت داشتم ردیف جلو بشینم . فیلم که به نیمه رسید ، شدیم 5 نفر که یکی هم خواب بود ، البته فقط من تخمه و آبمیوه داشتم .

کسی به افتخار آرتیسته صوت نمیزد ، جز من ، که اونم فقط همون بار اول ، وقتی خنده بقیه از تکرار منعم کرد . حتی سر آهنگهاش هم که اتفاقا تعدادشون خیلی بیشتر از فیلم های قدیم بود کسی دست نزد .

یکی وسط فیلم بلند زد زیر خنده ، من خوشحال از اینکه یکی مثل من سعی میکنه همراه فیلم باشه برگشتم ببینم کیه ، دیدم داره با تلفن همراهش حرف میزنه ، گذشت و فیلم تموم شد ، چراغها روشن ، من به خونه بر میگشتم و تمام راه فقط فکرم این بود که چرا هیچ محصلی به بهانه کلاس تقویتی دزدکی نیامده سینما ، یا چرا کسی دیگه سر جای کسی نشستن دعواش نمیشد که با پا در میونی کنترل چی قضیه فیسله پیدا کنه .

راستی جز تخمه آفتابگردون و صندلی تاشو سینما ، امروز یه خاطره دیگه از کودکیم برام زنده کرد :

بازم من سر و ته فیلم را نفهمیدم.

tif بازدید : 6 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

چشمم که باز می شود ، همان موقعی است که باید صبحانه آماده کنم . پرده ها را کنار میزنم تا نور خانه را روشن کند ، بعد سبد خریدم را بر میدارم ، میان تازه های بازار صبحانه میخرم : نان تازه ، شاید سبزی ، کمی میوه و بعد تماشای درختان که باد بازیشان میدهد .

چشمم که باز میشود ، روز شروع میشود . صبح ها نیمرو جان میدهد برای آنکه خورشید آسمان را در قالب نیمرو بگزاری روی میز و به بچه ها بگویی : صبحانه آماده است .

کتاب ، فیلم ، موسیقی و شب . شب حسابش جداست ، نمیشود به هوای شام و خرید شب را گذراند . شب باید هم صحبت داشته باشی ، کسی که به حرفهایت گوش دهد و بعد از کمی چای یا قهوه و خوردن شیرینی او از تو بپرسد : راستی روزت  چطور بود ؟ و تو لبخند بزنی و بگویی نه به خوبی وقتی که با تو حرف میزنم .

tif بازدید : 7 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

چه موقعی حرفی برای زدن نداریم ؟

1: وقتی مقابل سوالی بزرگ احساس بر ملا شدن نکته ای را داریم .

2: درست زمانی که از کسی عصبانی هستی ، هرگز خیال حرف زدن نداری. همان موقع که احساس می کنی بهتر است حرفی مقابل حرفهای او نزنی .

3: وقتی نگاه کسی در چشمهایت هست و دارند به تو دروغ میگویند ، اصلا نمی خواهی حرف بزنی .

4: بد است ، بد است که جواب سوالی معصومانه کسی را نداشته باشی ، گاهی بعد از کلمه : چرا ؟ حرفی نداریم ، جوابی نداریم و بهتر است که نداشته باشیم .

5: خوشحالی بیش از حد تو را میبرد به لای کتابهای ضرب المثل تا ثابت شود که سکوت علامت رضاست، وقتی خیلی شرم داری در ازای جوابی که سوالش را دوست داری ، سکوت می کنی .

6: خسته که میشوی ، حرف تکراری که میشنوی سکوت می کنی .

7: وقتی قرار است موسیقی بشنوی بهتر است سکوت کنی .

tif بازدید : 3 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

به گلهای یاس که نگاه میکنی ، انگار دارن فکر میکنند .

یه سکوت پر بار .

خیلی نازک هستند ، ظریف و کوچک اما وقتی می خوای از شاخه جداشون کنی ، عطرشون را از هیچکس دریغ ندارند. حتی توی خانه های کاهگلی ، خیلی بی ادعا و توقع در عین حال خیلی بزرگ و زیبا هستند .

درست مثل تو .

tif بازدید : 3 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

کمی سبزه ، کمی جنگل ، کمی آب

کمی بازی ، کمی خوردن ، کمی خواب

کمی قایق ، کمی امواج دریا

شنا کردن کمی در آب دریا

کمی ماسه ، کمی ماهی ، کمی باد

کمی شادی ، کمی هم داد و فریاد

گذر از ساحل و شهر و خیابان

نه از سیر و نه از خوشحال از آن

به هر جایی دویدن های بسیار

نگاه اما ندیدن های بسیار

سکوت و خستگی ، پیچ و خم راه

همه در یک سفر ، اما چه کوتاه

tif بازدید : 3 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

ته دریاچه تهی ندارد ، ساحل ها ساحلی ندارند ، آب نه خیس است نه خشک

 موجهایی که میچرخند

 گرد سنگهایی نه کوچک و نه بزرگ درکی از صدای خود ندارند

 و نه مفردند نه جمع

 و این همه چیز زیر آسمانی که طبیعتا آسمان نیست

 و در آن آفتاب ، غروب نکرده غروب میکند

 و پنهان نشده پنهان میشود پشت ابری که ندانسته آمده

باد بی هیچ دلیلی جز وزیدن

 ابر را پراکنده میکند

یک ثانیه می گذرد ، دو ثانیه  ، سه ثانیه 

 اما این سه ثانیه تنها برای ما میگذرد

زمان مثل پیکی با پیغامی مهم گذشت

 اما این فقط تشبیه ماست

 شخصیت خیالی و شتاب تحمیل شده اش

 اما این پیغام برای انسان نیست .

tif بازدید : 4 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

 

یکی به دیگری سلام میکند و آن دیگری سر تکان میدهد

آن که سر تکان داده است میپرسد : شام چه داریم ؟

و آن یکی که سلام کرده میگوید : گرسنه نمیمانی .

این مهمترین حرف هر روز است انگار ، بقیه  وقتها در سکوت میگزرد

اگر این تلویزیون هم نبود کسی صدایی از خانه نمیشنید

انگار کن خانه انوات . بی صدا ، بی ترانه ؛ بی حرفهای عاشقانه

انگار در این خانه کسی در انتظار کسی نیست ، انگار اتفاقی نمی افتد دیگر

انتظار هم اگر هست برای خبر های خوب نیست

برای آمدن سر برج است و حقوق ، برای اجاره خانه و تقویم

و تقویم ، تقویم عاشقی نیست ، تقویم آخر هفته نیست ، تقویم روزهای دلتنگیست

آخر هفته های خواب آلود و کسالت بار

باید کاری کرد

باید تقویم را ورق زد ، نه رو به روزهای پیش رو ، به پشت سر

به روزهای انتظار و شبهای لبخند

باید دوباره شروع کرد

دوباره در جواب سلام گل تعارف کرد و در جواب شام چه داریم

گفت : آنچه تو دوست داری.

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظرت راجع به زندگیت چیه ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 15
  • بازدید کلی : 252